مامان تالا جز اون ی بار انقع نگرانم نشدع بود

در حال مرگم بودع باشم میگف چیزی نی خوب میشی

این بار ترسیدع بود

ذکر لبای این سع روزش شدع"بریم دکتر"

منم هی میپیچونمش