#بی_حوصلع_طورانع =|
هع
نع واسع مردن تلاش میکنم نع انگیزع ای واسع زندع موندن دارم
همینجوری دراز بع دراز دقیقن وسط اتاق لش افتادم کف زمین.
کلی شکلاتای بادام و کنجدی کع روکش کاکائو دارن کوفت کردم ولی برعکس قبلنا هیچ حس خوبی نداش
حتی رفدم سراغ کاغذا و مداد رنگیا و یسری وسایل دیع واسع نقاشی ولی دوبارع همرو گذاشدم سرجاش
"سرجاش"
عجیبع
من هیچ وخ هیچیو سرجاش نمیزارم ولی اون وسایلو"مرتب""سرجاش"گذاشدم
حوصلع غذا پختنم نداشدم
رفدم سراغ هدفون.روشنش کردم.ولی قبلع اینکع اون زنیکع علام کنع روشن شدع دوبارع خاموشش کردم=|
رفدم تو باغچع.گوجع و خیار چیدم.فلفل ها سیب زمینی ها رو چک کردم
یع نگا بع کاکتوسع کردم.برعکس اوایل کع واسش ذوق داشدم،ای دفع خیلی بی تفاوت بش اب دادمو برگشتم تو اتاق
یع لیوان چایی ریخدم.رفدم سراغ تی وی.روشنش کردم.یع چن تا شبکع عقب و جلو کردم.هیچ چیز جالبی نداش.خاموشش کردم
ننم صدام کرد گف شنبع با هانی و شریف برم بسیج.بچع هامیخان ثبت نام کنن
گفتم باشع.یادم میمونع
برگشتم اتاق دیدم چایی سرد شدع
ریخدمش تو سینک=/
بعدم یکم وبلاگ گردی و چت وبعدش پست گذاشدم.
خابم گرف
کلی هذیون گفدم:|ننم نزدیک بود با جارو بیوفدع دنبالم:/خاب ع سرم پرید
.
.
.
.
دلم یخوردع هیجان میخاد
خعلع کسل کنندس روزام
خعلی روتین وار روزا تکرار میشن و میگذرن
و تو هم مجبوری بخندی تا بیشتر ع این بگا نری.بت نگن افسردع.
++دوس دارم گریع کنم ولی حوصلع جواب پس دادن ندارم:|
.
.
=|
#بی_حوصلع_طورآنع