نگارش_ پوکر_
برگع های ریاضیم اومد
پونزدع شدم
لنت=(
____________________________________________
امرو مرضی اومد
تیکع دادع بود ب دیوار و پاهاشو دراز کردع بود گوشیمو گرفتع بود داش با رضا حف میزد.سالگردشونع فردا.گوشی خودشو ازش گرفتع بودن.میخاس تبریک بگع
حوصلم سر رفتع بود نشسم رو ب روش وسط پاهاش،و پاهامو ع زیر پاهاش رد کردم کشیدمش سمت خودم.لباسش رف بالا شلوارشم کوتا بود.ی نچی کردم.خندش گرف
زل زدم بش..
"چرا مث قبل قلبم تند نمیزنع؟بدنم گر نمیگیرع؟هیجان زدع نمیشم؟دلم نمخاد بچلونمت؟ببوسمت و گاز بگیرمت؟و..پوکرم کلن بت؟چرا"
ولی حفی نزدمو همچنان زل زدم بش
جرأتشو داشمو بش گفتم ی زمانی عاشقت بودم ولی جرأتشو ندارم بگم دیع حسی بت ندارم
منم یجورشم دیع=/
ادم تا ی حد باس دمدمی باشع.من دیع شورشو در اوردم
(شایع باورتون نشع ولی همو لحظع ک داشم تایپ میکردم ک شورشو در اوردم،مردع ی تو فیلم گف دیع شورشو در اوردی.پشمام پشمااامم)