خوشال میشم اگع هی نرینین بع اعصابم
حالع خوبی نداشدم
رید بع اعصابم
بعدشم کع تو
دوس داشدم بشینم زار بزنم
.
از کی انقد ضعیف شدم؟؟؟
یع سالی میشع فک کنم
دیع واقن نمیتونم خودمو تحمل کنم
.
.
خابم میاد
امیدوارم بتونم بخابم.شاید یکم بهتر بشم
پوووووف
حالع خوبی نداشدم
رید بع اعصابم
بعدشم کع تو
دوس داشدم بشینم زار بزنم
.
از کی انقد ضعیف شدم؟؟؟
یع سالی میشع فک کنم
دیع واقن نمیتونم خودمو تحمل کنم
.
.
خابم میاد
امیدوارم بتونم بخابم.شاید یکم بهتر بشم
پوووووف
الا من با کدوم تیشرت عنترم بخام؟؟؟؟
من فقد تو اون راعتم=(((
اس هامون یع ده بیستایش پاک شد=(((
نوموخاااااممم
پ چرا بیدارم؟
ساعد سع بع بد نباید بیدا بمونم.اصن عادی نی
لنتی بخاب
+پنچر گفدی کع مکالمع هامون ضبط میشع نع؟
تمام کسشرا و چسنالع های دیروزمو میخام:/
میخام بشنوم دیقن چیا گفدم کع نباید بع زبون میوردم
عآه شت
لنتی ساندیسسسسسسس*-*[گریع و عر فراوان]
من ساندیس میخاااااااممممم
اخع چرا با قلب ضعیف من همچی کاری میکنی؟؟؟هوم؟
عرررررر هنو فقد بیستو دو ساعت شدع
من میخاسم رکورد بیس و هف ساعتمو بشکونم
کثافطاااااااا
+اوهوم
-پس چرا گریه میکنی؟
+شاید چون دلم براش تنگع
-گه خورده را تدبیر نیست=|
+حتی برنگش بپرسع راس گفدم یا فقد یع دروغ بودع
+حتی برنگش بجنگع و جاشو بگیرع
+چجوری حفاشو باور کنم؟؟
و تعداد ناخونایع بیشتر
شایدم یع پوستع کلف تر
.
.
خون اومد.جاش میسوزع>_< =((
امیدوارم قبول کنن
هر چن اون مرضیع قدرت قانع کردنش خعل عاولیع
ولی باز نگرانم.
اخع سن هر دو کمع.فاصلع سنیشونم افتضااااااح کمع
هوووففف
خدا خودت بع ما رحم کن
نزا طوری بشع کع بع راهای دیع کشیدع شن
++دوس ندارم ناراحتیشو ببینم
+++ولی هر چی کع خدا خاس
جز زبان بقیع رو حتمن باید شهریور امتحان بدم
=|عآهههه حوصلشو ندارم>_<
مرضی میگع دوبارع دهم بخون منم بیام انسانی،همکلاس شیم.انگا مختوم انسانی نمیگیرع
منم از خدامع باش همکلاس شم :دی
ولی خب یجوریع دوبارع دهم بخونم:|
نمیدونم چیکا کنم والآع
استفراغ هم اضافع شد
دمتون جیز-_-
دستتون مرسی کع باهم میایین=/
ننم رفدع برس و کش مو گرفدع
ننس کع من دارم؟
و من هی ولومو میبرم بالاتر
ولی صدای افکارم بلن تر از آهنگع
بغض کردمو
هیج جورع اشکم در نمیاد
سنگ کع نشدم نع؟
نع من آبم
اون همیشع میگف"مثل آبی"
پس چرا اشکام نمیاد؟
چرا نمیتونم ببارم؟؟
حرفاتم مث بودنت دروغع
-؟
+دخترت دیع ارزوهاشو کشت.
+روح خودشم باهاشون کشت
+از یع جسم بی روح زندگی نخا
+خوشی نخا
+مامان؟
-؟
+گریع نکن
+گریع از تقصیراتون کم نمیکنع
+از نفرتم کم نمیکنع
+مامان؟
-؟
+از همع متنفرم
+ازی جهنمی کع واسم درس کردین متنفرم
+مامان؟
-؟
+بازم با همع اینا ازت ممنونم کع بهتر از خیلی از مامانای بدتر از خودت بودی.
+ازادیمو گرفدین
+ارزوهامو کشتین
+جاش نفرت کاشتین
+نفرت از همه
+مخصوصن اون پولداراش
+ولی یواشکی با عشق بزرگم کردی.طوری کع نزاری بفهمم ولی عشقو از پشت چشای الکی عصبیت میبینم.
+مامان؟
-؟
+هیچ وخ قدر دان نبودم.نع؟
+مسبب همع این بدبختیا و نفرتا میدونی چیع؟
-بی پولی؟
+نع.
+تو و بابام کع منو بدنیا اوردین
+تو یع وعض آشفتع بازار و بی پولی نون خور اضافع اوردین.
+زشت تر ازینم میتونسم بشم
و خب یمدت باید تل استفادع کنم
نع میتونم از فرق باز کنم نع سمت راس نع سمت چپ.حتی نمیتونم بع بالا حالتش بدم.چتریم بم نمیاد
ننمم چپ میرع راس میرع همش میگع خودسر شدی
خو من ای عنترای زشد رو ندوس.
.
.
.
پیکوفایل قاطیدع.وگرنع عکسم گرفدع بودم ع عنترای زشد سیا سوخدع
قبلن بخاطرع اینکع پنجا تومن یع دفع دود کردم و معتقدع کع خرج الکی بود
ای بحثم واسع ای پیش اومد کع گفدم پول میخام برا نت و گف میخاسی پولتو الکی خرج نکنی
دیشب وقت سحری م دعوام کرد کع چرا چیزی نمیخوری.گفدم هنو افطاری کع خوردم هضم نشدع گف گه الکی نخور افطارم چیزی نخوردی
عصر امروزم کع سرع قضیع ترک تحصیل بحثم شد.بعدم گف خیلی تنبل شدی یا بقول خودتون خیلی گوشاد شدی
امرو افطارم مامان بزرگ اومدع بود.جلو اون دعوام کرد گف سحری کع زل میزنی بع بشقاب دو قاشق میخوری بلن میشی میری افطارم یع چایی و بامیع و یکی دو قاشق غذا کل روزم گشنع تشنع.میخای بمیری؟؟گفدم گرسنم نی خب.بزور بکنم تو معدم؟ خب پر شدع دیع.گف نمیری برینی همین میشع دیع
چیزی نگفدم اومدم ای اتاق
ای کع اشتها ندارم مگع تقصیر منع اخع؟؟ای کع یبوست دارم تقصیر منع مگع؟؟؟
رضا هم قهر کردع.باید بگم بدرک.
چن روزع با ترآنع حف نزدم بدرک
فردام علوم فنون دارمو هیچ گهی نخوندم کع اونم بدرک
میخام بمیرم راحت شم.
من اگع بخام میتونم
و میخام
پ هر کاریم بکنی
هر گوهیم بخوری
من انجامش میدم
مظلوم بازی در نیار
حتی حق دعوا کردنم نداری
مقصرش تویی
ارع خودع تو
خو تو یکم برام حف بزن
آسمون بع زمین میاد؟
[و بغض میکند]
نمیفهمم
فقط اینکع هیچوخ دوس نداشدم تو یع همچی شرایطی باشم
خیلی عجیبع
سردرگمم
کلی شاید و باید و نباید تو ذهنمع
و خب هیچ کدومو نمیتونم بنویسم
ینی طوریع کع فراموش میکنم.اونم تو فاصله چن ثانیع.ینی بع ایشکلع کع بهش فک میکنم و وقتی بخام دوبارع برگردمو مرورش کنم و همزمان بنویسمش هیچ چیزی یادم نمیاد حتی یع کلمع
حس بدیع
نمیتونم توصیفش کنم اصن
بعد پش سرش بدون ایکع جوابی برای سوال قبلی پیدا کنم ای سوال برام پیش میاد کع اصن تو واقعن عاشقم شدی یا فقد دلبستگیع؟یاشایدم وابستگی؟؟
و خب نمیتونم جوابی پیدا کنم پس بیخیال میشم و بعد یع سوال دیع سر کلش پیدا میشع:چی میشع اگع فراموشم کنی؟منظورم اینکع اگع تو روم وایسی و از ته ته ته دلت بگی فراموشت کردم چع ری اکشنی خواهم داش تو اون لحظع؟
.
.
.
برای هیچ کدوم هیچ جوابی ندارم
و خب سعی میکنم بع چیز دیگع ای فک کنم و تا حدودی هم موفق میشم
ولی سرع کلع ای افکار مزاحم باز پیداش میشع
.
.
.
نکتع جالب اینع کع من هیچ حسی بش ندارمو ایطوری درگیر ای سوالام.اگع عاشقش میشدم چی میشد خدایی؟
دیوونع میشدم حتمن.
هعی خدا بخیر بذگرونع ای روزا رو.